سيب


loveli

شعر و عـکس


تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

 باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

 سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز،

سالها هست كه در گوش من آرام،آرام

خش خش گام تو تكرار كنان،

ميدهد آزارم

 و من انديشه كنان

غرق اين پندارم كه چرا،

-  باغچه كوچك ما سيب نداشت .

 

  من به تو خنديدم

چون كه مي دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي

پدرم از پي تو تند دويد

و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه

پدر پير من است

من به تو خنديدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و

سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حيرت و بغض تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 18 دی 1389برچسب:,ساعت 19:8 توسط سارنیا| |


Power By: LoxBlog.Com